تسلسل جنگ و صلح
شيوهي چشمت فريب جنگ داشت
ما ندانستيم و صلح انگاشتيم

شيوهي چشمت فريب جنگ داشت
ما ندانستيم و صلح انگاشتيم

خوب اكثر كسايي كه اين متن رو ميخونن + هستن ،ولي من نميدونم اطرافيامون از + چه توقعاتي دارن. + هرچقدر هم خودشو به زمين و زار بزنه آخر سر بچهي مامان جونشه، از اين جوون چه توقعي ميشه داشت. از + ۲۰ ساله كه داره ۲ جا كار ميكنه، دانشگاههم ميره، تو دانشگاه فعاليت فرهنگيم ميكنه، دور از خانوادشم هست ديگه چيميخوايم ما.

توقع داريم + با شرايط بالا ويلا داشته باشه يا الگانس يا ... . مدام هم كه تو سرش ميخوره كه من دارم خرجتو ميدم ديگه چه مرضيه بشين درستو بخون. يك نفر نيست به اون پدر بزرگوار بگه: " آهاي آدمي كه دنبال پيشرفت بچت هستي يكم ببين داره چيكار ميكنه بين ميخواد بعد ۲۰ سال اثبات كنه مردي شده، اما اي دريغ كه ما تو ايرانيم و تو ايران پسر تا سربازي نره مرد نيست حالا اگه ماهي ۵۰۰ تومان هم درآمد داشته باشه."
خيلي از ما جوانها خيلي از آرزوهامونو يا بايد تو ۸۰ سالگي بهش برسيم يا تو گور. ميگه بابا زن ميخوام، ميگه چي داري؟ خوب حق داره ميخواي دختر مردم رو بدبخت كني. باباتم نميتونه خرج يه نون خور بيشتر رو بده خودتم اضافي هستي چه برسه به زنت. خوب حالا بايد چيكار كنيم؟
اين اتفاقات از برداشت هاي غلط ما از زندگيه. تو درست تربيت نشدنمونه. تو اجتماع قرار نگرفتنمونه. هنوز دنبال آرزوهاي كوچيكمون هستيم.
فكر ميكنيم بزرگ شديم.
ولي + اگر بخواد ميتونه به همهِ اون بالاييها دست پيدا كه اگه خودش خودشو پيدا كنه.
خواهشن ما سر بچههامون اين بلا رو نياريم و از اول بزرگمنش و مستقل بزرگشون كنيم.
ميدونم خيلي چيزاي مهم و حياتي رو جا انداختم.
ميدونم خيلي تند نوشتم.
ميدونم اين نظر من بود نه جامعه در صورتي كه ما تو جامعه هستيم نه تو خودمون.
ميدونم ... ميدونم...ميدونم... .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با تشكر از سیب خوشبو(حسن میثمی) كه باني نوشتن اين پست شد!